کارینکارین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

نی نی جون

تولد کارین

1393/5/24 11:19
نویسنده : منو باباش
217 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزم امروز18روزه شدی و من الان وقت کردم خاطرات تولدتو بنویسم.مامانی یکشنبه 5مردادصبح رفتم خونه مامانجون واسه احتیاط تمام مدارک پزشکیمم همراهم بود.خلاصه دخترم حال مامان خوب خوب بود تا اینکه آخر شب وقتی میخواستیم بخوابیم احساس کردم خیس شدم ازاونجایی که این اتفاق زیاد واسم پیش اومده بود جدی نگرفتمو گفتم با استراحت خوب میشه خلاصه خوابیدیم صبح که پاشدم دیدم بهتر که نشدم خیلی هم شدیدتر شده.بابا امین گفت بریم دکتر اما من گفتم چیز مهمی نیست بابایی شما برو سر کار من با باباجون میرم سونو ببینم چیز مهمی هست یانه.مامانی شب قبل شام نخورده بودمو صبحم صبحانه نخوردم رفتیم سونو اما همه جا شلوغ بود یهو احساس کردم دلم درد میکنه نمیدونی چقد ترسیدم به باباجون گفتم بریم بیمارستان.با مامانجونو باباجون رفتیم بیمارستان.بله دخترم کیسه آبم پاره شده بود و شما باید دنیا میومدی.اما مامانی از بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که بیاد و در کمال ناباوری گفت که من نمییییییییییاااااااام و پزشک جانشینم میاد منم گریه کردم گریه کردم یه عالمه.هیچوقتم این دکتر بی مسئولیتو نمیبخشم.عزیز دلم مامان ساعت9 رفت بیمارستانو واسه ساعت 12:30 وقت عمل واسم گذاشتن.دیگه دردا هی میومد سراغمو باز تموم میشد هر 5 دقیقه دلم یه درد شدید میگرفت خونریزیمم که شروع شده بود ساعتا خیلی دیر گذشت تا ساعت 12:40 که با گریه بیهوش شدمو هیچی نفهمیدم تا اینکه با گریه بهوش اومدمو یادم که فقط بابا امینو صدا میزدم.آخه خیلی دوست داشتم قبل از عمل ببینمش اما نشد.خلاصه وقتی منو از ریکاوری بردن تو اتاقو دختر خوشگلمو آوردن پیشم ساعت 3:15 شده بود.دختر عزیزم با دادو فریاد اومد بغل مامان.خدایا ازت ممنونم که دخترم سالمه خدایا ازت ممنونم که همه چی به خوبی تموم شد.


 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی جون می باشد