فرشته کوچولو مامان
سلام عشقم نفسم نازنینم مامان برگشت تا دوباره لحظات قشنگ زندگیو واست ثبت کنه دختر نازنینم توی این مدت تقریبا زندگی سختیو گذروندیم که مهمترینش مریضی بابایی بود نمیدونی چه روزای سختی داشتم آخه بابا نفسمه مامان خیلیییی بابا امینو دوست داره اما خداروشکر اون روزای سخت گذشت و مشکلا دیگه هم زیاد مهم نیست دخترکم ما8ماه رفتیم پیش مامانجون و بابا جون زندگی کردیم خاله مهربونم و شوهر خاله هردو تو فاصله40 روز فوت شدن دیگه ماهک نازنین دوهفته بیمارستان وicuبستری بود و خدا بهش یه فرصت دوباره داد تا زندگی کنه نی نی خاله لیلا تو شکمش مرد و خیلی چیزای دیگه اینا مهماش بود که گفتم اما همش تموم شد و الان ما دوباره یه خونواده خوشبختیم و پیش همیم.اما بریم سراغ نازنینم که تو این مدت حسابی شیطنت کردی فدای دنیای قشنگت بشم که فقط فکر بازی و شیطنتی و همه میگن پسرام اینقد شیطون نیستن خلاصه هرروز یه جاییت زخمی و کبود راستی تو این مدت دستتم شکست کوچولوی من وقتی که 14 ماهه بودی خلاصه خیلییی شیطونی عشقم
عاشق کتاب و دفتر و نقاشی هستی دیوارا رو خط خطی کردی و هیچی از دستت سالم نمونده البته اجازه نمیدی من واست کتاب بخونم دوست داری خودت بخونی منم کتاباتو حفظ میکنم و واست میخونم اما داد میزنی میگی ننننننننه.خیلی دوستدارم مامانی شما و بابا تمام زندگی منین.بازم میام و واست مینویسم و عکساتو میزارم.دوست دارم فرشته کوچولو بوووووس