کارینکارین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

نی نی جون

فرشته کوچولو مامان

سلام عشقم نفسم نازنینم مامان برگشت تا دوباره لحظات قشنگ زندگیو واست ثبت کنه  دختر نازنینم توی این مدت تقریبا زندگی سختیو گذروندیم که مهمترینش مریضی بابایی بود نمیدونی چه روزای سختی داشتم آخه بابا نفسمه مامان خیلیییی بابا امینو دوست داره اما خداروشکر اون روزای سخت گذشت و مشکلا دیگه هم زیاد مهم نیست دخترکم ما8ماه رفتیم پیش مامانجون و بابا جون زندگی کردیم خاله مهربونم و شوهر خاله هردو تو فاصله40 روز فوت شدن دیگه ماهک نازنین دوهفته بیمارستان وicuبستری بود و خدا بهش یه فرصت دوباره داد تا زندگی کنه نی نی خاله لیلا تو شکمش مرد و خیلی چیزای دیگه اینا مهماش بود که گفتم اما همش تموم شد و الان ما دوباره یه خونواده خوشبختیم و پیش همیم.اما بریم سراغ...
7 بهمن 1394

سلام کارین بابا اونم بعد از 11ماه

کارین جونم عشق من سلام  این که تو این چند ماه کجا بودیم و چی گذشت  رو مامان نسرین بهت میگه فقط من لازم دونستم اینو بگم که تو این چند ماه همه کارکردم که واستون یه زندگی بهتر بسازم  و شادی و خوشبختیو تو چشماتون ببینم اما شرایط و روزگار نذاشت.ولی شکر  امروز خوشگلم واکسن 18 ماهگی تو زدی و الانم خوابیدی . راستی یادم رفت بگم که روز بروز شیطون ترو شیرین تر میشی  دوستت دارم  نازنازی بابا
6 بهمن 1394

درد دل بابا

دختر نازم عسل بابا زندگی بابا کارین جونم خواستم یکم باهات حرف بزنم .بگم که مامان نازی داری من عاشقشم دوسش دارم عزیزم الان که هفت ماهگی تو گذروندی داری روز به روز بزرگ ترو قشنگ تر میشی ولی عشقم تو ای هفت ماه نذاشتی مامان جونت یه شب راحت بخوابه تا صبح شیر میخوری البته به بابات رفتی عشقم: شکمو گلم اینا رو نگفتم که ناراحتت کنم گفتم وقتی یه روز این مطلبو میخونی وقتی بزرگ شدی یو رو پای خودت واستادی بدونی که یه مامان داری که عاشقته و خیلی دوست داره  مامانت هر شب تا صبح بهت شیر داده تا بزرگ شی و تا صبح از درد کتفش خوابش نبرده پس گلم قدرشو بدون دوسش داشته باش و تو پیری دستشو بگیر هر دوتونو دوست دارم  عاشقتونم از ...
15 اسفند 1393

کارین نازنینم 7 ماهگیت مبارک

دختر نازنینم فرشته کوچولو من 7 ماهگیت مبارک عشقم عزیزم هرروز که میگذره بیشتر دوست دارم.نقس من مامان ماه قبل وقت نکرد واست چیزی بزاره ببخشید دختر عزیزم یه ماه خیلی شلوغ داشتیم از همه بدتر این بود که چندروزی بابایی احساس تنگی نفس داشت و همش با خاله لیلا و باباجون میرفت دکتر تا اینکه یه روز که با هم رفتیم تست ورزش بابایی حالش بد شد یهو افتاد روزمین و از حال رفت نمیدونی مامان چقد ترسید چقد گریه کرد عزیم بابایی بیمارستان بستری شد و مامانم فقط گریه میکرد آخه مامان عاشق شما دوتاست شما همه چیه منین بدون شما مامان نمیتونه نفس بکشه.خلاصه دوروز دستگاه به بابا وصل بود و بعدشم با تشخیص دکترا مرخص شد اما دکتر رفتنا تموم نشد وچند دفعه دیگه هم مجبور شدیم د...
7 اسفند 1393

فرشته نازنینم 5 ماه شدنت مبارک

دختر کوچولو نازنینم 5 ماهگیت مبارک.مامانی نازنینم ماه قبل واست چیزی نزاشتم آخه مامان اصلا وقت نداره.ماه قبل رفتیم واکسن زدیم جوجوی من خیلی خانم بود فقط یکمی تب داشتی اما دخترکم کم وزن گرفته بودی برخلاف ماههای قبل که رشدت عالییی بود این ماه وزنگیریت خیلی کم بوده.وزنت 6کیلو400 قدت64 بود.عزیز دلم خلاصه تصمیم گرفته شد که شما حریره بادومو شروع کنی.نمیدونیییی مامان چقد غصه خورد چقد ناراحت بود اما شیطونکم بریم سراغ 5 ماهگیت.نفس مامان تو روروئکت تمام خونه رو میچرخی میری تو اتاقت برمیگردی برگای گلدونارو میکنی غلط میزنی تمام خونه رو یه دور میری یه دور برمیگردی.هرچی از شیطنتت بگم کم گفتم.فقط اینو میگم واسه همیشه عاشقتم دوست دارم تمام زندگی منی نفس ماا...
15 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی جون می باشد